نوبت وزیر
روزی روزگاری در سرزمینی دور فرمانروایی زندگی میکرد که یک وزیر سخت گیر داشت.اگر روزی کسی به زندان می افتاد.وزیر دستور می داد اسیر را بکشند برای همین هیچ وقت مردم ارام و قرار نبودند.وزیر همیشه به شاه می گفت: یاغیان را زندانی نکن چون زندانی شدند جان ان ها را بگیر! روزی پادشاه به بیرون از شهر رفت و شرزمین را به دست وزیر سپارد.وزیر ...